غرور و غرّه شدن به معنای فریفتن و فریفته شدن، عموماً با معنای نخوت و خود بزرگبینی و تکبر و به عنوان صفتی منفی به کار میرود، اما در این یادداشت میکوشم که ابتدا وجه مثبت غرور را بیان کنم و سپس به وجه منفی و روانشناسانه آن بپردازم و در نهایت وجه دیگر غرور که متوهمانه است بیان شود.
به نظر بنده در جامعهای چون ایران، نوع خاصی از غرور، ویژگی مثبتی است. شاید در جامعهای عادی که شخصیت انسانها پایمال نمیشود، یا پایمالی آنها استثنا است، زمینهای برای بروز غروری که در برابر این پایمالی شخصیت بایستد، وجود ندارد، اما اگر در جامعهای زندگی کنیم که برای گذران یک زندگی عادی باید غرور انسانها یا همان شخصیت آنان را شکست، در این صورت غروری که انسان نسبت به حفظ این شخصیت انسانی خود دارد، بالاترین سرمایهای است که میتواند از آن دفاع کند. البته حفظ چنین خصلتی سخت است،اما نشدنی نیست. وقتی که برای انجام کوچکترین کارها در نظام اداری باید دست به سینه افراد دونپایه یا بلندپایه (فرقی نمیکند) ایستاد تا کاری که حق اربابرجوع است انجام شود، جز پایمان شدن غرور انسانی چیز دیگری نام ندارد.
انسانی که شخصیت خود را در برابر قدرتمندتر از خودش پایمال شده میبیند و به آن تمکین میکند و غرور انسانی خود را نادیده میگیرد، برای جبران این حقارت، همین رفتار را در برابر زیردست و افراد ضعیفتر از خود انجام میدهد، تا از این طریق تا حدی آن پایمالشدگی غرور واقعیاش را جبران کند.
به همین دلیل است که انسانهای فاقد این غرور مثبت را در حالی میبیند که دست به سینه و چاکرصفتانه در برابر قدرتمندتر از خویش میایستند و در مقابل، اربابگونه و تحقیرآمیزانه با افراد ضعیفتر از خود برخورد میکنند. و اتفاقاً هر کس را که چنین هنجاری را رعایت نکند، انسانی مغرور مینامند و این غرور چه ویژگی مثبتی است. زندگی با این غرور معنای دیگری از زندگی در غیاب آن دارد.
اما نوع دیگری از غرور منفی هم وجود دارد که ناشی از یک خصلت فردی است و ضرر زیادی ندارد. اگر کسی در ورزش قهرمان شود و شایسته آن هم باشد، طبعاً میتواند به موقعیت خود مغرور باشد، همچنان که مخترعین و عالمان میتوانند چنین باشند و مثلاً دیگران را در دایره اهمیت خود قرار ندهند. این غرور خلاف تواضع و فروتنی است، گرچه غرور چنین فردی بر واقعیتی عینی و مسلم استوار است، اما در هر حال دیگران این خصلت را نمیپذیرند و خواهان تواضع و فروتنی وی هستند.
چرا این غرور بر واقعیت استوار است؟ زیرا دستیابی فرد به جایگاه برجسته از خلال ملاکهای عینی، قابل سنجش و عالمانه و در رقابتی عادلانه صورت گرفته است. کسی که بدون دوپینگ در وزن خود بیشترین وزنه را طبق اصول معینی بر میدارد، و قهرمان میشود، قهرمانی او مورد پذیرش همه آحاد مردم است، اگر او مغرور شود، فقط خصلت ناپسندی از خود بروز داده ولی خلاف واقع ادعایی نکرده است.
اما غرور متوهمانه چیز دیگری است و خطرات آن بسیار است. غروری که در فرد به واسطه خیال و توهم و "خودمعیاری" ایجاد میشود. جایگاه انتسابی وی نه بر اثر رقابت بوده و نه بر معیارهای علمی و واقعی و یا داوری بیطرفانه متکی بوده است. ضمن اینکه آزمایش ضد دوپینگ هم نشده و یا در مصرف مواد نیروزا و توهمزا پنهانکاری هم صورت نمیدهد.
هر عرصهای به میزانی که با رقابت آزاد و عادلانه و دارای داوری بیطرفانه و ضوابط مدون و شناخته شده، بیگانه باشد، به همان نسبت مستعد بروز افراد مغروری است که غرور آنان صرفاً بر پایه توهم و نه واقعیت استوار است. چنین خصلتی نه تنها ناپسند است بلکه به واسطه تبعاتش خطرناک نیز هست. و چه زمینهای جز سیاست غیر رقابتی، غیر عادلانه و فاقد داوری بیطرف و وفور مواد نیروزا، میتواند مستعد و پرورشدهنده افراد مغرور متوهّم باشد؟
بادکنک غرور آنان فقط وقتی میترکد که با اولین شی تیز مواجه شود. تحلیل ادبیات شاه در این خصوص بسیار آموزنده است.نخوت و غرور شاه بسیار زننده بود و در نیمه اول دهه پنجاه به اوج خود رسید که هر فردی را اعم از ایرانی و خارجی بلافاصله متوجه میکرد. این نخوت چنان است که فرد فکر میکند، در اوج فهم و شعور و درک و دانش قرار دارد. هرچه رقابت کمتر، غیر عادلانهتر و در غیاب داوری باشد، این نخوت و غرور در فرد قویتر میشود، و در این میان عامل دوپینگ هم مهم است، که در مورد شاه، تزریق درآمدهای نفتی و حمایتهای خریداری شده بینالمللی نقش مهمی در تقویت این خصلت در شاه داشت.
این خصلت توهمگونه غرور در چنین جامعهای منحصر به رهبران سیاسی حاکم و صاحب قدرت نیست، چه بسا افراد اپوزیسیون و منتقد نیز دچار آن شوند، زیرا در غیاب فضای آزاد و رقابتی، عوامل دیگری غیر از فهم و شعور و دانش میتواند منشا میدانداری شود. البته هیچ جامعهای عاری از این ضعفها نیست، اما اهمیت آنها در جوامع بسته و استبدادی بیشتر است. و از این روست که باز تولید نخوت و غرور احمقانه و متوهمانه در اصحاب قدرت، نزد مخالفانش هم کمابیش دیده میشود.
این نوع غرور متوهمانه را بیش از همه در مصرف LSD میتوان دید. فردی که آن را مصرف کند، تصورات عجیب و غریبی پیدا میکند، واقعیت را به گونهای دیگرگونه میبیند، تصور میکند که میتواند در هوا راه برود و شاید از این رو از پشتبام به زمین افتد. در سیاست نیز در شرایط غیر آزاد و غیر رقابتی و ناعادلانه و تحت دوپینگ، بسیاری از افراد دچار غرور متوهمانهای چون مصرف LSD میشوند. اما از آنجا که برخلاف LSD که فرد معینی آن را مصرف کرده و بقیه در هوشیاری قرار دارند و میتوانند توهمات وی را درک کنند، در فضای سیاست، کمابیش همه در حدی تحت تأثیر عوامل تخذیری مذکور قرار دارند، و از همین رو هم ،چنان که باید و شاید و بطور کامل متوجه ذهنیتهای توهمآلود دیگران نمیشوند.
در این میان کافیست که اتفاقی رخ دهد و به قول معروف باد آن بادکنک خالی گردد، تا سقوط آزاد آغاز شود، و در مورد شاه مصاحبهای را که در آن گفت صدای ملت را شنیده است، نقطه عطف و علنی شدن این وضعیت است. تفاوت کلمات، روحیات و بیان شاه در این سخنرانی با سخنرانی که پس از تشکیل حزب رستاخیز داشت، معرف دو نقطه اوج و حضیض این غرور کاذب و متوهمانه در شاه بود.
مهمترین کوششی که ما میتوانیم انجام دهیم، اصلاح فضای سیاسی موجود در جامعه به سوی فضایی آزاد، رقابتمند، عادلانه و به دور از عوامل نیروزاست. اگر چنین شود، نه تنها به خود و جامعه خود، بلکه به افرادی که دچار غرور متوهمانه شدهاند نیز خدمت بزرگی کردهایم. و خدمتی از این بالاتر نیست.